یزدفردا "دكتر محمد حسن نجفي -مجمع المحسنين يزد:اخيرا تئورسين گفتگوي تمدنها نكاتي را پيرامون عاشورا و قيام امام حسين (ع) طرح نموده اند كه هر چند مصادره حركتهاي ائمه معصومين از طرف روشنفكران مدعي فهم جديد از دين چير تازه اي نيست اما از زبان ايشان شنيدن دارد ! جناب آقاي خاتمي پيرامون نهضت و حركت سيد الشهدا برداشتها و نظريات خود را پس از مقدمه چيني براي چگونگي شروع نهضت و رسالتهائي كه سيد الشهدا براي آن ترسيم نموده اند ،چنين نتيجه گرفته اند كه نهضت آرماني حضرت سيد الشهدا تلاش براي خروج حاكميت از دست ظالمان و اداره قدرت بر اساس اراده مردم رخ داده (1) و بر اين گمان خويش يكي از دلايل ( كه البته به عنوان مهمترين دليل در مباحث ايشان طرح وپيگيري شده ) آغاز نهضت امام (ع) را خواست مردم كوفه براي تشكيل حكومت عنوان نموده اند (2) و نهضت حسيني را قيامي مدلل به خواست مردم دانسته اند (3) اين كه آقاي خاتمي برداشتهاي خود را از قيام حضرت بر چه اساسي تحليل مينمايند شايد به خود ايشان مربوط باشد اما اگر بنابر اين باشد كه نظريات و تئوريها در حوزه انديشه بدون وجود شاهدي از تاريخ را به پاي دين بنويسيم كه يكي هم ميتواند بگويد شهادت امام حسين (ع) نيز بر اساس خواست مردم مشروع است چون همان مردمي كه ايشان را به قيام دعوت كردند به راي يك قاضي مسلمان ( شريح قاضي كه لعنت خدا بر او باد ) ايشان را به شهادت رسانده اند ! اگر شروع قيام به خواست مردم باشد كه بعد از خبر دار شدن امام از بيعت شكني كوفيان (كه بسيار قبل از حضور در كربلا رخ داد) ادامه نهضت امام مفهوم ندارد ! اگر راي مردم مبناي حقيقت است چگونه ميشود كه دعوت به حكوت مشروعيت ميآورد و جاي ديگر محكوميت ؟؟

اما اگر اندكي تاريخ را ورق بزنيم در خواهيم يافت كه واقيت بدين گونه نبوده است

قيام سيد الشهدا از مدينه و قبل از دعوتهاي كوفيان( كه دو ماه بعد در مكه به ايشان رسيد ) اتفاق افتاد ! به فرمايش علامه شهيد مطهري اين گونه داستانهاي تاريخي از جنس نوشته هائي است كه به عنوان كتاب تاريخ به دست بچه ها ميدهند نه از جنس وقايعي كه در تاريخ اتفاق افتاده! و مبناي تحليلي اين چنين را نميتوان جز به سطحي نگري يا برداشت به نفع نظريات خود تفسير نمود(4)امام (ع)دليل خروج از مدينه را اصلاح در امت جدش بيان فرمود و حتي عدم بيعت با يزيد را نيز بهانه خروج خود ننمود (5) به گواه تاريخ امام از سست عنصري كوفيان با خبر بود و حركت به سمت كوفه تنها بهانه اي براي خروج از مكه بود و اينكه تاريخ شهادت خواهد داد كه امام به خواسته كوفيان بي اعتنائي نكرد (6) . و لذا هنگامي كه از بيعت شكني كوفيان با خبر گشت و از شهادت مسلم خبردار شد فرمود

« من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا ».

( اصلا در قرآن آیه‏ای مناسبتر برای چنین موقعی پیدا نمی‏کنید . )

بعضی از مومنین به پیمانی که با خدای‏ خویش هستند ، وفا کردند . از اینهائی که وفا کننده به پیمان خویش هستند ، بعضی از آنها گذشتند و رفتند شهید شدند و عده دیگر هم انتظار می‏کشند تا نوبت آنها بشود .

كجاي مفهوم اين بيان امام بوي اجابت خواست كوفيان براي حركتي اينچنين دارد .

سخن كوتاه : اصلا ما ياد گرفته ايم كه تمام كربلا نتيجه اين بود كه امام راي خود را نفروخت (7) حال چگونه ميشود كه راي مردم كوفه كه خواستني بر مبناي خودخواهي و نه آرمان طلبي بود بشود معيار حركت امام (ع) ؟‌ چگونه است كه بايد در جانب داري ازدموكراسي و به نفع آن! حقيقت نهضت حسيني را مصادره كرد ؟ چگونه ميتوان در دفاع از سكوت امام علي (ع) نخواستن عده اي نادان را دليل سكوت حضرت علي (ع) دانست و مشروعيت دوران حكومت امام علي (ع) را بر مبناي خواست همين عده ناميد ؟ چرا بايد شعور مخاطب را سطحي و واقعيتهاي محض تاريخي را به نفع خود نديده گرفت ؟ مگر عاشورا محملي براي توجيه نظريات ماست كه اين چنين اجازه دخل وتصرف در آن را ميدهيم ؟ ومگر ما حق داريم وقايعي اين چنين ‌را به نفع جريانات فكري خويش مصادره كنيم ؟



الهم اجعل عواقب امورنا خيرا محرم 1430-بهمن 1387

پي نوشتها :‌

محض توضيح : پي نوشتهاي ذيل از متن سخنراني آقاي خاتمي در شب عاشورا و در جمع هنرمندان در خانه هنرمندان ايران و از كتابهاي حماسه حسيني و سيري در نهج البلاغه امام علي (ع) علامه شهيد مطهري و بعضي از فرمايشات بزرگاني چون علامه جوادي آملي برداشت شده لذا براي دسترسي كامل به مطالب ميتوانيد به منابع اصلي مراجعه فرمائيد

(1) «آرمان چیست؟» امام حسین(ع) معلم و پیشوای آزاده و سرمشق والاست و به همین خاطر آرمانخواه بزرگ است و با توجه به آرمانش، در تاریخ پیروز شده است.

اما آرمان چیست؟ آرمان یک خواست متعالی است، برای تغییر وضع موجود، گذر از آنچه که هست؛ بسوی یک هدف متعالی و مقصد عالی و والا....... آرمانخواه کسی است که: 1- می کوشد قدرت را از دست فاسدان و تبهکاران بیرون بیاورد. 2- قدرت را مبتنی بر خواست و اراده خود انسانها بکند. یعنی آنها را رشد و آموزش بدهد و دانش، منش و بینش انسانها را بالا ببرد تا خود، قدرت را بدست بگیرد و مراقب قدرت باشند تا نگذارند به فسادمتمایل شود
.امام حسین(ع) یک آرمانخواه بزرگ است. در جهت فردی، دعای عرفه کافی است که آن عرفان بلند و آن آرمان والای اباعبدالله را ببینیم و متوجه شویم که چه انسانی را تصویر می کند. ....

در جنبه اجتماعی هم تجلی آرمانخواهی امام حسین(ع) در عاشوراست و هدف بزرگ امام حسین (ع): 1- اعلام ناروایی و نارسایی و نا جوری وضع موجود است. 2-ایجاد حرکت بسوی وضع مطلوب.......
او راه پدرش علی بن ابی طالب(ع) را رفت. ایشان وقتی حکومت را قبول کرد که همه خواستند (لو لا حضور حاضر).
(2):او می گوید که چون مردم می خواهند، رای می دهند و رضایت می دهند، من هم به عنوان یک عالم روشن اندیش خداشناس مسئولم که در مقابل مظلومیت مظلوم و ستم ظالم آزام نگیریم و چون مردم می خواهند، می آیم. خیلی هم جالب است که اباعبدالله یکی از انگیزهای قیامش را درخواست و تقاضای مردم کوفه می داند. می گوید که مردم از من خواسته اند این نظام فاسد از بین برود و نظام صالح روی کار بیاید و من به عنوان یک انسان مسئول باید به رای و خواست مردم اعتنا کنم و بیایم. ... امام حسین(ع) می گوید، چون مردم خواستند، من هم می خواهم؛ تحول با خواست مردم است و رشد مردم آن است که از آنچه خود بدست آورده اند، پاسداری کنندابتناء قدرت -که باید آرمان را تامین کند- بر خواست و رضایت مردم و نیز دادن ساز و کاری که مردم دائما از این قدرت مراقبت کنند که فساد پیدا نکند. قهرمان این عرصه خود مردم هستند و رای و رضایت و حضور آنها، ابتناء قدرت به خواست آنها و مسئولیت قدرت در مقابل مردم مساله ای است که اصلا در آفرینش هم چنین است

(3): و اباعبدالله هم همین را می خواست و به همین دلیل حرکت خود را معلل و مدلل به اجابت خواست مردم می داند

(4).:شهید مطهری : شاید در بعضی کتابها خوانده باشید مخصوصا در این کتابهای به اصطلاح تاریخی که به دست بچه‏های مدرسه می‏دهند. می‏نویسند که در سال شصتم هجرت، معاویه مرد، بعد مردم کوفه از امام‏ حسین دعوت کردند که آن حضرت را به خلافت انتخاب کنند. امام حسین به‏ کوفه آمد، مردم کوفه غداری و بی‏وفایی کردند، ایشان را یاری نکردند، امام حسین کشته شد



... در صورتی که امام حسین در آخر ماه‏ رجب که اوایل حکومت یزید بود ، برای امتناع از بیعت از مدینه خارج‏ می‏شود ..... در ماه رجب و شعبان که ایام عمره است ، مردم از اطراف و اکناف به‏ مکه می‏آیند و بهتر می‏توان آنها را ارشاد کرد و آگاهی داد . بعد موسم حج‏ فراهم می‏رسد که فرصت مناسبتری برای تبلیغ است . بعد از حدود دو ماه‏ نامه‏های مردم کوفه می‏رسد . نامه‏های مردم کوفه به مدینه نیامده ، و امام‏ حسین نهضتش را از مدینه شروع کرده است . نامه‏های مردم کوفه در مکه به‏ دست امام حسین رسید ، یعنی وقتی که امام تصمیم خود را بر امتناع از بیعت گرفته بود و همین تصمیم ، خطری بزرگ برای او به وجود آورده بود .....

از نظر عامل امر به معروف و نهی از منکر که از این نظر امام حسین دیگر مدافع نیست ، متعاون نیست ، بلکه یک مهاجم است ، یک ثائر و یک‏ انقلابی است چطور ؟ نه ، از آن نظر حسابش سر جای خودش است . یکی از اشتباهاتی که نویسنده کتاب " شهید جاوید " در اینجا کرده‏ است ، به نظر من اینست که برای عامل دعوت مردم کوفه ، ارزش بیش از حد قائل شده است ، گوئی خیال کرده است که عامل اساسی و اصلی ، این است‏ . البته اینها ، اجتهاد و استنباط است . خوب ، یک کسی استنباط می‏کند ، اشتباه می‏کند . اشتباه کرده است . غیر از این من چیزی نمی‏خواهم بگویم . یک اجتهاد اشتباه بوده است . خیر ، در میان این عاملها ، اتفاقا کوچکترین آنها از نظر تاثیر ، عامل دعوت مردم کوفه است . و الا اگر عامل‏ اساسی این می‏بود ، آنوقتی که به امام خبر رسید که زمینه کوفه دیگر منتفی‏ شد ، امام می‏بایست دست از آن حرفهای دیگرش هم بر می‏داشت و می‏گفت‏ بسیار خوب ، حالا که اینطور شد ، پس ما بیعت می‏کنیم ، دیگر دم از امر به معروف و نهی از منکر هم‏ نمی‏زنیم . اتفاقا قضیه بر عکس است .

داغترین خطبه‏های امام حسین ، شورانگیزترین و پرهیجان‏ترین سخنان امام حسین ، بعد از شکست کوفه است . اینجاست که نشان می‏دهد امام حسین تا چه اندازه روی عامل امر به معروف‏ و نهی از منکر تکیه دارد و اوست که هجوم آورده به این دولت و حکومت‏ فاسد . از نظر این عامل ، امام حسین مهاجم به حکومت فاسد وقت است ، ثائر است ، انقلابی است . از فرمايشات جناب آيت الله جوادي آملي هست كه کوفه شهری جدید التاسیس بود که بوسیله سربازان اسلام در زمان عمر بن الخطاب ، ساخته شد و آنرا سربازخانه اسلامی می دانستند، وقتی مردم کوفه می فهمند که امام با یزید بیعت نکرده نامه به امام می نویسد که اگر به کوفه بیائید ما شما را یاری می کنیم ، اگر پاسخ منفي دهد تاریخ قضاوت خواهد کرد که زمینه مساعد بود ولی امام حسین از این فرصت طلائی استفاده نکرد و اگر پاسخ مثبت دهد می دانست کوفیان غیرت ندارند و ناکس هستند و تجربه داشت که به پیامبر(ص) و علی (ع) و امام حسن (ع) خیانت کرده بودند. متأسفانه وقتی این تاریخها بدون تحلیل و فکر خوانده شوند عده ای دیگر فکر خواهند کرد که امام در خانه راحت نشسته و کاری ندارد که به اسلام چه بلائی دارد وارد می شود و فکر می کنند امام را تنها چیزی که حرکت داد دعوت مردم کوفه بوده است در صورتیکه امام حسین آخر ماه رجب که اوایل حکومت یزید بود برای امتناع از بیعت از مدینه خارج شد و چون مکه حرم امن الهی است و آنجا امنیت بیشتری وجود دارد لذا امام به مکه شرفیاب شدند ولی نامه کوفیان در 15 رمضان به امام حسین (ع) رسید یعنی یکماه و نیم بعد از اینکه امام نهضت خود را با عدم بیعت شروع نمودند نامه ها به دست امام رسید بنابراین دعوت مردم کوفه موضوع اصلی در این نهضت نبود بلکه در یک امر فرعی دخالت داشت. ماه رجب و شعبان که ایام انجام حج عمره است مردم از اطراف به مکه می آیند و بهتر می توان آنها ارشاد نمود بعد از این ایام هم که موسم جمع تمتع می رسد و فرصت مناسبی برای تبلیغ است. بنابراین حداکثر تاثیر مردم کوفه در این حادثه عظیم کربلا این بود که امام مکه را مرکز قرار نداد به سوی کوفه برود

مسئله دیگر اگر کوفه هم صد در صد اتفاق آراء داشتند و خیانت نمی ورزیدند احتمال صدرصد نمی توانستیم بدهیم که امام پیروز می شدند چون تمام مسلمانان که مردم کوفه نبودند اگر مردم شام را که قطعاً و یقیناً به آل ابوسفیان وفادار بودند را به تنهایی در نظر بگیریم کافی بود که احتمال پیروزی را تنزل دهد چون همین مردم بودند که در دوران خلافت حضرت علی (ع) توانستند در جنگ صفین با مردم کوفه 18 ماه بجنگند.

بنابراین مسئله این نیست که اول آنها دعوت کردند ، بعد امام جواب مساعد داد و چون جواب مساعد داده بود و از طرف آنها کاندید شده بود دیگر معنی نداشت که بیعت بکند ، یعنی بیعت نکرد چون به کوفی‏ها جواب مساعد داده بود ! خیر ، بیعت نکرد قبل از آنکه اصلا اسم تقاضای‏ کوفی‏ها در میان باشد ، و فرمود : من بیعت نمی‏کنم ولو در همه روی زمین‏ ماوی و ملجئی برای من باقی نماند . یعنی اگر تمام اقطار روی زمین را بر من ببندند که یک نقطه برای زندگی من وجود نداشته باشد ، باز هم بیعت‏ نمی‏کنم

(5) تاآنجاکه‏راز قیام خود را بیان می‏کند :

« انی ما خرجت اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب‏ الاصلاح فی امه جدی ، ارید ان امر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیره‏ جدی و ابی علی بن ابی‏طالب علیه السلام » ...
دیگر در اینجا مسئله دعوت اهل کوفه وجود ندارد . حتی مسئله امتناع از بیعت را هم مطرح نمی‏کند . یعنی غیر از مسئله بیعت خواستن و امتناع من‏ از بیعت ، مسئله دیگری وجود دارد . اینها اگر از من بیعت هم نخواهند ، ساکت نخواهم نشست . مردم دنیا بدانند : « ما خرجت اشرا و لا بطرا » ، حسین بن علی ، طالب جاه نبود ، طالب مقام و ثروت نبود ، مردم مفسد و اخلالگری نبود ، ظالم و ستمگر نبود ، او یک انسان مصلح بود . « و لا مفسدا و لا ظالما انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی » . . .
(6)«الا و ان الدعی بن الدعی قد رکز بین اثنتین بین السله و الذله ، و هیهات منا الذله یابی الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طالبت و طهرت »

امام حسین از اول حرکتش معلوم بود که مردم کوفه را آماده نمی‏بیند ، مردم سست عنصر و مرعوب شده‏ای می‏داند . در عین حال جواب تاریخ را چه‏ بدهد ؟ قطعا اگر امام حسین به مردم کوفه اعتنا نمی‏کرد ، همین ما که امروز اینجا نشسته‏ایم ، می‏گفتیم چرا امام حسین جواب مثبت نداد ؟
در برابر مردم كوفه و به آن شیعیان سست عنصر می‏گوید : مرا دعوت کردید ، من آمدم . نمی‏خواهید ، بر می‏گردم . شما مرا دعوت کردید ، دعوت شما برای من وظیفه ایجاب کرده ، اما حالا که پشیمان شدید ، من بر می‏گردم . آیا این ، یعنی دیگر بیعت هم می‏کنم ؟ ابدا . آن ، عامل و مسئله‏ دیگری است ، چنانکه خودش گفت : اگر در تمام روی زمین یک نقطه وجود نداشته باشد که مرا جا بدهد ( نه تنها شما مرا جا ندهید ) باز هم بیعت‏ نمی‏کنم .

« من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظرو ما بدلوا تبدیلا...
. (7) شهيد مطهري : تمام فاجعه کربلا برای این بود که امام رأی خود را نفروخت

از قبل از مردن معاویه و همچنین بعد از مردن او در دوره یزید چه در وقتی که امام در مدینه بود و چه در مکه و چه در بین راه و چه در کربلا ، آنها از امام فقط یک امتیاز می‏خواستند و اگر آن یک امتیاز را امام به‏ آنها می‏داند نه تنها کاری به کارش نداشتند . انعامها هم می‏کردند و امام‏ هم همه آن تحمل رنج‏ها را کرد و تن به شهادت خود و کسانش داد که همان‏ یک امتیاز را ندهد . آن یک امتیاز فروختن رأی و عقیده بود . در آن زمان‏ صندوق و انتخاباتی نبود ، بیعت بود . بیعت آنروز رأی دادن امروز بود . پس امام اگر یک رأی غیر وجدانی و غیر مشروع می‏داد شهید نمی‏شد ، شهید شد که رأی و عقیده خودش را نفروخته باشد .



یزدفردا



  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا